سربازان ولایت
یا صاحب الزمان
یا صاحب الزمان
یکشنبه 02/07/09
نگاه کن به ضریح و نفس بکش حالا سلام کن به شهنشه والا السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
یکشنبه 02/07/09
فرزند آوری در قرآن و احادیث معصومان امری پسندیده شمرده شده است. دعای حضرت ابراهیم(ع) و زکریا(ع) برای فرزندآوری در سنین پیری و بشارت الهی بر اجابت دعای آنها را، نشانه اهمیت این موضوع دانستهاند. همچنین در حدیثی به نقل از پیامبر اکرم(ص) آمده است که حضرت در قیامت به زیادیِ جمعیت امتش افتخار میکند.
برای کاهش فرزندآوری پیامدهای جبرانناپذیری برشمردهاند؛ از جمله: کاهش رشد اقتصادی، افزایش نیازمندیهای مراقبتی و اقتصادی سالمندان و مشکلات فرهنگی و سیاسی.
دغدغههای اقتصادی و تربیتی و در کنار آنها، تغییر در سبک زندگی مردم، از مهمترین موانع اقدام برای فرزندآوری قلمداد میشود. اما در فرهنگ دینی، روزیِ فرزندان از جانب خداوند تضمین شده و دربارهٔ مسئله تربیت نیز گفتهاند اگر تعدد فرزندان مشکلی در این زمینه باشد، باید خانوادههای تکفرزند بهترین فرزندان را تربیت میکردند.
بهدنبال افزایش جمعیت ایران در دههٔ ۶۰ش، مسؤولین کشور به سیاستهای کنترل جمعیت روی آوردهاند. ولی آیتالله خامنهای در سال ۱۳۹۱ش، ادامه این سیاست از اواسط دهه هفتاد به بعد را کاری اشتباه دانست و بر لزوم فرزندآوری تأکید نمود. مجلس شورای اسلامی ایران نیز، قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت
شنبه 02/07/08
شده که مردی خدمت حضرت علی (ع) شکایت کرد از دیر شدن جواب دعایش فرمود چرا نمیخوانی دعای سریعالاجابه را پرسید که آن کدام دعا است فرمود بگو:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِاِسْمِکَ الْعَظیمِ الْأَعْظَمِ الْأجَلِّ الْأَکْرَمِ الْمَخْزُونِ الْمَکْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهانِ الْمُبینِ الَّذی هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ
نُورٌ فی نُورٍ وَ نُورٌ عَلی کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ فَوْقَ کُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ تُضییءُ بِهِ کُلُّ ظُلْمَهٍ وَ یُکْسَرُ بِهِ کُلُّ شِدَّهٍ وَ کُلُّ شَیْطانٍ مَریدٍ وَ کُلُّ جَبّارٍ
عَنیدٍ لاتَقَرُّبِهِ اَرْضٌ وَ لایَقُومُ بِهِ سَماءٌ وَیَاْمَنُ بِهِ کُلُّ خائِفٍ وَیَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ کُلِّ ساحِرٍ وَبَغْیُ کُلِّ باغ وَحَسَدُ کُلُّ حاسِدٍ وَیَتَصَدَّعُ
لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّوَ الْبَحْرُ وَیَسْتَقِلُّ بِهِ الْفُلْکُ وَ حَتّی حینَ یَتَکَلَّمُ بِهِ الْمَلَکُ فَلایَکُونُ لِلْمَوْجِ عَلَیْهِ سَبیلٌ وَ هُوَ اسْمُکَ الْأَعْظَمُ
الْأَعْظَمُ الْأَجَلُّ الْأَجَلُّ النُّورُ الْأَکْبَرُ الَّذی سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ وَاسْتَوَیْتَ بِهِ عَلی عَرْشِکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ وَ
اَسْئَلُکَ بِکَ وبِهِمْ اَنْ تُصَلَّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَکَذا.
به جای کذا و کذا حاجت بخواهد.
چهارشنبه 02/07/05
تو نمیتونی همیشه قوی باشی.
گاهی فقط احتیاج داری تنها باشی
و اجازه بدی اشکات بریزن. خیلی سخته ادای محکم بودن رو دربیاری
وقتی تو خودت فروریختی
خیلی سخته به اجبار لبخند بزنی
وقتی تو قلبت گریه میکنی
خیلی سخته همه به خوشبختیت حسرت بخورن
وقتی خودت میدونی کم آوردی
سه شنبه 02/07/04
روزی روزگاری مرغی در یک مزرعه زنگی میکرد که بخاطر پرهای قرمزش همه او را پر قرمزی صدا میکردند.
روزی پر قرمزی در مزرعه در حال گشت و گذار و دانه خوردن بود که روباهی او را دید و آب از دهانش به راه افتاد.
سریع به خانه رفت و به همسرش گفت قابلمه را پر از آب کند و روی گاز بگذارد تا او ناهار را بیاورد. بعد دوباره به مزرعه برگشت.
وقتی پرقرمزی اصلا حواسش نبود. پیش از آنکه بتواند کمک بخواهد، او را گرفت و در یک گونی انداخت. و بعد خوشحال راه افتاد به سمت خانه.
دوست پرقرمزی که یک کبوتر بود، همه ی داستان را تماشا میکرد و برای نجات دوستش سریع یک نقشه کشید.
کبوتر رفت و سر راه روباه نشست و وانمود کرد که پایش شکسته است. روباه تا او را دید خیلی خوشحال شد و با خودش فکر کرد امروز ناهار مفصلی میخورد.
گونی را روی زمین گذاشت و به سمت کبوتر رفت تا او را بگیرد. کبوتر هم آرام آرام عقب میرفت.
پرقرمزی تا دید که روباه حواسش به کبوتر است از توی گونی بیرون آمد، یک سنگ داخل گونی گذاشت و فرار کرد.
کبوتر وقتی دید دوستش به اندازه کافی دور شده، شروع به پرواز کرد و بالای درختی نشست.
روباه هم که ناامید شده بود به سمت گونی رفت و آن را برداشت و به خانه رفت.
وقتی به خانه رسید، قابلمه روی گاز بود. گونی را توی قابلمه خالی کرد و سنگ تالاپی توی آب افتاد و آب جوش ها روی صورت روباه ریخت و روباه حسابی سوخت.